پس از کودتای ۲۸ مرداد، غرب کابوس ایرانیان شد
ابراهيم اصغرزاده در آستانه چهلسالگی انقلاب اسلامی، درباره ریشههای غربستیزی در جامعه اسلامی ایران به یورونیوز گفت: «تا قبل از مشروطیت در ایران هیچ کس از حقوق مردم صحبت نمیکرد. با انقلاب مشروطه، تصویر روشن مام وطن بیمار جای تمثال پدر تاجدار مالکالرقاب را گرفت. تصویری از حق حاکمیت ملی. غیرشخصی کردن سیاست و مشروط سازی قدرت بر مبنای اصل نمايندگی که کانون اندیشه منورالفکران شده بود از غرب و آمریکا میآمد. ایرانیان به نهادهای مدنی در غرب و جامعه آمريکايی نظیر قانونیت، پارلمان، صندوق رای، حزب و رسانه با نظر مساعد و مثبت مینگريستند. از این بابت انقلاب مشروطه پروژهای برای قدم گذاشتن در مسیر ملت فرانسه و پدران مؤسس آمریکا بود که آنان قبل از این رفته بودند. نگاه توهم توطئهای و بیاعتمادی به دولتهای استعمارگر از دوران قاجار بیش از هر کشوری متوجه دو امپراتوري بريتانيا و روس بود. این نگاه اما با آغاز جنگ سرد و رقابت غرب و شرق تغییر کرد. پس از جنگ دوم جهانی، آمريکا به طور فعال از رژيمهای خودکامه دستنشانده در خاورمیانه و گروههای بنيادگرای ضد کمونيست اسلامگرا حمایت کرد. غربستیزی و شکل خاص آن، آمریکاستیزی وجه غالب فرهنگ سياسی مردم این منطقه درگذشته نبود ولی نفرت از امپریالیسم و آمريکاستيزی به عنصر جداییناپذیر ايدئولوژیهای انقلابی آزادیبخش و استقلالطلب تبدیل شد. تا پیش از ۲۸ مرداد، کلیت غرب در ایران بهعنوان دشمنی قسمخورده تلقی میشد اما با کودتای آمریکا و انگلیس علیه دولت ملی مصدق بود که غرب کابوس ناخودآگاه جمعی ایرانیان شد. سياست خارجی امپرياليستی آمریکا، جنبههای تمدنی و دموکراتیک جامعه آمريکايی را نزد مردم ناپدید ساخت. تجربه حمایت امریکا از دولت خودکامه باعث شد که خود به خود دستِ اسلام باز شود تا نوع تازهاي از گفتمان مقاومت در قالب اسلام سیاسی سازهبندی گردد.»
غرب نباید به دام نومحافظهکاران بیفتد
ابراهیم اصغرزاده که خودش جزو تسخیرکنندگان سفارت آمریکا در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بوده، درباره تصویر تیرهای که غربستیزی رایج در ایران در طول این چهل سال از جامعه ایران در جهان غرب ترسیم کرده گفت: «آيا توصیف رایج غربیها از فرهنگ سياسی و انقلاب ایران با واقعيت مطابقت دارد؟ آیا برداشت ذاتانگارانه نومحافظهکاران از اسلام سیاسی که آن را معادل بنیادگرایی و تروريسم جلوه میدهند صحیح است؟ البته برداشت غربیها از آنچه در ایران میگذرد یکدست نیست بلکه چندپاره است. بعضی منتقدان غربی، مانند رهبران جنبشهای مدنی و مبارزان ضدنژادپرستی، برای فرهنگ سیاسی مردم ایران احترام قائلند و اسلامِ سياسي را بهعنوان گفتارِ مقاومت، گفتار انتقادی معطوف به عدالت به رسمیت میشناسند. قصد نومحافظهکاران آمریکایی این است که با اسلامهراسی و ایرانهراسی نشان دهند که غرب هرگز نباید روی ایران به عنوان دوست حساب کند. نومحافظه کاران چنین القا میکنند که اگر جامعهای هویت شیعی داشت هميشه دشمن باقی خواهد ماند. پروژه ایرانهراسی با توصیفات زهرآگین مانند سرکوب مذاهب دیگر در انقلاب، طرد خردهفرهنگها، یکسانسازی جامعه و حذف غیرخودی ها از طرف اصولگرایان تندرو، ضدیت با مدرنیته و مظاهر آن مثل حقوق بشر و حقوق زنان در فرهنگ سیاسی سنتی ایران مشخص میشود. البته من نفی نمیکنم که شاخههایی از اسلام افراطی و بنیادگرایی در ایران وجود دارد. ولی اینها نماینده اسلام سیاسی و انقلاب ما نیستند. وجود اینها قبل از هر چیز تهدیدی برای فرهنگ سیاسی ما مبتنی بر مداراجویی ایرانی و اسلام رحمانی است. چرا نومحافظهکاران غربی عمداً به جای رفتار اندک افراطیون متمایل به خشونت به گفتارِ سياسی اندیشمندان و متفکران نواندیش دینی که خدمات متقابل، تعامل و سازگاری میان اسلام و غرب را فرمولبندی میکنند توجه نمیکنند؟ آنها اسلامِ سياسی را با اقتدارطلبيِ تام و ايدئولوژيِ توتاليتر يکی قلمداد میکنند. در حالی که نیروهای سیاسی در جامعه ایران متنوعند و یک طيف را، از راستگرایان پوپولیست و جریانات اقتدارگرا گرفته تا اعتدالگريان ليبرال و میانهرو، از راديکالهای رومانتیک تا مساواتطلبان رویاپرداز، شامل میشود. ایدئولوژی اسلام سیاسی در ایران به هيچ وجه يکدست نیست؛ در بعضی نحلههای آن جنبههای آخرالزماني بيشتری به چشم میخورد و گاهی به تناوب میتوان جنبههای ارتجاعیتر، محافظهکار، میهنپرست، هواداری محرومین، انسانگرا و ضد امپرياليست را در آن ردیابی کرد. غربیها نبايد به دام گفتارِ سياسيی نومحافظهکاران بیفتند. بنیادگرایی در هر حال خطر بزرگی است که تمدن جامعه بشری را تهدید میکند و میتواند همه جا وجود داشته باشد. از مسیحیت، یهودیت و بودیسم گرفته تا فرقهها و مکاتب دیگر هیچ یک از افتادن در سیاهچاله بنیادگرایی در امان نیستند.»
انقلاب اسلامی مکمل انقلاب مشروطه است
اصغرزاده در پاسخ به این سوال که آیا جنبش دوم خرداد را میتوان سرآغاز وداع اکثریت جامعه ایران با غربستیزی قلمداد کرد، میگوید: «مهمترین خیزش اجتماعی مردم ایران در دهه دوم انقلاب، جنبش اصلاحطلبی است که صلحطلبی، انسان دوستی و جامعه مدنی را کانون گفتمان خود قرار داده است. این جنبش که خود را وارث اصلی ارزشهای اصیل انقلاب میخواند، توانست نظر اکثریت جامعه مسلمان ایران را به شعارها و ارزشهای مورد قبول خود جلب کند و جامعه را حول آن بسیج نماید. همانگونه که قبلاً اشاره شد قابل انکار نیست که بخشهايی از تندروهای دست راستي باور دارند که تقدير تاريخیشان جهت مدیریت جهانی از پیش رقم زده شده است اما به واقع اندیشه اصلاحطلبی به گونهای روشن با ارزشهای بنيادگرایی در تقابل است و مبانی نظری و رفتاریاش درست نقطه مقابل تعريفِ رايج نومحافظه کاران غربی از اسلام سیاسی و انقلاب ایران است. از دید اصلاحطلبان، انقلاب ایران، ضد استبداد، ضد استثمار طبقاتی، ضد وابستگی و طرفدار آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و به لحاظ سیاسی تداومبخش و مکمل انقلاب مشروطه است. از نگاه اصلاحطلبی، استیفای حقوق شهروندی، مشارکت دموکراتیک و مسالمتجویی آنان مهمترین مولفه اسلام سیاسی را تشکیل میدهد.»
از مخالفت با بنیادگرایی تا حصول برجام
ابراهیم اصغرزاده در پاسخ به این سوال که اسلامگرایان مخالف غربستیزی، چه دستاوردی داشتهاند، میگوید: «در تاريخ چهل ساله انقلاب تاکنون تلاشهای جمعی زیادی صورت گرفته است که اساسا با بنیادگرایی دینی یا برداشتهای افراطی از دین در تقابل بوده است. نه تنها اصلاحطلبان و اعتدالیون، حتی هواداران جنبش سبز نیز که رادیکالتر به نظر میرسند، اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت به قانون را نقطه تمرکز حرکت سیاسی خود قرار دادهاند. گروههای مرجع جریان اصلاحطلبی هیچگاه زیر بار قرائت افراطی از انقلاب و روایت بنیادگرایانه از اسلام نرفتهاند. در همین دهه ۱۳۹۰ آنها با اتحادی شگفتانگیز با طرح لزوم استفاده از ابزار دیپلماتیک باعث شدند تا اجماع جهانی ضد ایران شکسته شود و دولت روحانی موفق به توافق و همپیمانی با جامعه جهانی تحت نام برجام گردد. این استراتژی موجب شد تا روحانی برای دومین بار در انتخابات ریاست جمهوری نزدیک به ۲۴ میلیون رای کسب نماید. دولت روحانی طی سال جاری در پی خروج ترامپ از برجام با این که در داخل زیر فشار تندروها برای عکسالعمل مشابه قرار داشت با صراحت اعلام کرد در برجام خواهد ماند و از این رو ایران را در مرتبه اخلاقی بالاتری از آمریکا قرار داد. درعوض، پروژه ایرانستيزی تیم ترامپ و مشاورش، جان بولتون که تماميت ایران را به ذات يا جوهری شيطانی تقليل میدهد، جنبههایی از سنت نژادگرایی و نفرت نژادی "کو کلاکس کلان"ها (Ku Klux Klan) و مقاصد خشن ضد مهاجرتی کاخ سفید را به جهان معرفی کرده است. نومحافظهکاران آمریکایی ادعا میکنند مواضع ضد ایرانی دارند چون که نظام سیاسی ایران به رغم جمهوری بودن و برخورداری از ظاهر دموکراتيک، نوعی تئوکراسی عمیق یا حکومت فقاهتی دینی یکدست نظير رژيم طالبان یا بوکوحرام است. "بوکوحرام" که به معنی "کتابخوانی حرام" میباشد نام یک گروه تروریستی جنایتکار آفریقایی است که مخالف تحصیلات و درس خواندن است. برای تشخیص میزان انحراف از معیار نومحافظهکاران کافی است حجم بزرگ تولیدات فرهنگی، ادبی، هنری و علمی ایران طی این سالها را نه با یک یا دو کشور همسایه که با تولیدات کلیه کشورهای منطقه مقایسه نمایید. خوشبختانه در هیچ یک از صدها عملیات انتحاری و تروریستی سالهای اخیر که منجر به مرگ ناجوانمردانه هزاران انسان بی دفاع در سرتاسر دنیا شده است شواهدی مبنی بر دخالت شیعیان دیده نشده است. رواداری جامعه شیعه و اراده معطوف به همزیستی آنان با دیگر ادیان در مقابل ستیزهجویی افراطیون بنیادگرایی نظیر وهابیت، اخوان المسلمین، طالبان، القاعده و داعش برگ برنده نظام ایران است.
فقط تعامل با آمریکا میتواند شرایط را به نفع ایران عوض کند
اصغرزاده درباره آینده روابط ایران و غرب و چگونگی آن از منظر منافع انقلاب اسلامی ایران، میگوید: «با توجه به استقبال عمومی ایرانیان از برنامه تنشزدایی با غرب، سیاست اعتمادسازی و تعامل با سایر کشورها یک ضرورت اجتنابناپذیر برای تامین امنیت ملی و آینده کشور است. در مورد آینده با توجه به تحولات اجتماعی، اصلاح و بهبود روابط ایران و کشورهای غربی امری غیر قابل گریز است. در حقیقت فروپاشی و تخریب مناسبات سیاسی کار آسانی است، اما تنظیم و برساختن روابط، آنهم مبتنی بر احترام متقابل و رعایت منافع طرفین، کار پیچیده و سختی است. رقبای سنتی ایران مانند اسراییل و عربستان به قصد تخریب هر گونه گشایش در کمین نشسته و حاضرند هزینه اختلافافکنی و مانعتراشی را به هر قیمتی پرداخت کنند. دیوار بلند بیاعتمادی میان ایران و غرب و به خصوص آمریکا طی این سالها به هر دلیلی بلندتر شده است. این بیاعتمادی فرصتهای طلایی برای رقبای منطقهای ما فراهم ساخته و چه فرصتهای بینظیری که از ما ربوده و آن را به تهدید تبدیل کرده است. اصلاحطلبان رسیدن به توافق با غرب را راهی برای کاهش مشکلات اقتصادی و نجات کشور از انزوا و بحران میدانند. راهی که جایگاه ایران را در نظام بینالملل تقویت میکند و زمینه سرمایهگذاری، تجارت و تولید ثروت بیشتر را در کنار تقویت ارزش پول ملی ایران به همراه خواهد داشت. طبیعتا بنیادگراها عادی شدن مناسبات با غرب را به پایان حیات سیاسی انقلاب معنا خواهند کرد و مشروعیت انقلابی و اسلامی اصلاحطلبان را زیر سوال خواهند برد. حال آن که اگر تعامل از موضع ضعف با غرب باعث حقارت و سرشکستگی ملی است، گفتگو و همکاری از موضع برابر و در معامله دوجانبه با غرب و آمریکا برای ایران پیروزی محسوب میشود و به ارتقاء منزلت ایران در سطح جهان خواهد انجامید. نه جلب اعتماد چین و روسیه برای دفع تهدید کافی است و نه حمایت آنها میتواند برای ما به اندازه غرب فرصتساز باشد. اعتمادسازی با اروپا و دیگر کشورها نیز نمیتواند خلاء ناشی از تعامل اصولی با امریکا را پر کند. حتی کشورهای دوست و نزدیک به ایران مانند عراق و پاکستان هم برای همکاری اقتصادی با ما نیازمند تعامل منطقی ما با آمریکا هستند. البته هر تعاملی نمیتواند نقش ما را در عرصه جهانی ارتقاء بخشد بلکه اوضاع به شکلی درآمده است که تنها تعامل با امریکا آن هم از موضع قدرت و عزت است که میتواند شرایط را به نفع ما تغییر دهد. چینیها از اصلاح روابط سردشان با امریکا بهترین استفاده را بردند و اینک در مقام دوم اقتصاد جهان ایستادهاند. اما به نظر میرسد آنچه بیش از همه، ذهنیت مخالفان بهبود رابطه با غرب را به هراس میافکند انفعال فرهنگ سنتی و نازایی آن در برابر قدرت زایش و نوآوری فرهنگ مدرنیته است.»
سیاست بازدارندگی نظامی به سود انقلاب اسلامی نیست
ابراهیم اصغرزاده در پاسخ به این سوال که آیا افزایش روزافزون توان نظامی حکومت برآمده از انقلاب اسلامی فقط به فاصله گرفتن ایران و غرب میانجامد یا میتواند از جایی به بعد، از حیث نحوه مواجهه جهان غرب با ایران به سود ایران باشد، به یورونیوز گفت: «تصور بازدارندگی نظامی و رقابت تسلیحاتی با توجه به توان نامحدود نظامی و تسلیحاتی غرب، سادهانگاری خطرناک است که به هدر رفتن فرصتهای پیش رو میانجامد. در شرایطی که کشورهای صنعتی به دلیل بحران اقتصادی و رکود دنبال بهانه میگردند و آمریکا برای توجیه هزینههای نظامی احتیاج به بزرگ کردن خطر ایران دارد از سیبل شدن و در معرض اتهام قرار گرفتن بایستی پرهیز کرد تا اجماع جهانی مدافع ایران همچنان باقی بماند. باید با دراز کردن دست همکاری به سوی کشورهای منطقه جلوی رقابت تسلیحاتی آنها را گرفت و با تلاش برای همکاری منطقهای، حضور و مداخله نیروهای آمریکایی و بیگانه را پرهزینه و غیرقابل توجیه کرد. مطلوبترین بازدارندگی برای ما در چارچوب سیاسی و دیپلماسی عمومی، حفظ اجماع جهانی در حمایت از برجام است. هیچ سلاح و توان نظامی درمقابل دشمن خارجی به مرتبه وحدت ملی و استحکام مردم سالاری بازدارنده و کارساز نیست. تدبیر حکومت جهت افزایش ظرفیت رفرم و جلب مشارکت عمومی و الزام به رعایت حقوق شهروندی و حقوق بشر نه تنها به افزایش رضایت عمومی و مشروعیت نظام خواهد انجامید که مانع از به نتیجه رسیدن توطئه لابی تندروهای اسراییلی در آمریکا میگردد و با افزایش هزینه سیاسی و معنوی هر گونه ماجراجویی نظامی علیه ایران، منافع ملی ما تضمین خواهد شد.»